توحید ذاتی
حید به معنای یگانگی و یکتایی خداوند دارای اقسامی است که عبارتند از:
توحید ذاتی
توحید ذاتی یعنی اینکه ذات خداوند یکتاست و یکتایی ذات دو معنا دارد[1]:
1. ذاتی که در هستی خود واجبالوجود و بینیاز از علت است فقط خداوند است. بنابراین همه ذوات و موجودات نیازمند و معلولاند پس ذات خداوند در بینیازی از علت بیهمتا و شریک است.
برهان
این قسم از توحید با استفاده از برهان صدیقین چنین اثبات میشود که: وجود دارای مرتبهای است که کاملتر از آن امکان ندارد یعنی دارای کمال بینهایت است و چنین موجودی قابل تعدد نیست. نتیجه آنکه خدای متعال قابل تعدد نیست.
مقدمه اول این برهان در واقع همان نتیجه برهان صدیقین است چرا که از برهان مزبور این نتیجه بدست میآید که سلسله مراتب وجود باید منتهی به مرتبهای شود که عالیترین و کاملترین است و هیچ ضعف و نقصی در آن راه ندارد یعنی دارای کمال نامتناهی است.
حال اگر فرض شود چنین موجودی تعدد داشته باشد لازم میآید که هر کدام از آنها فاقد کمالات واقعی دیگری باشد یعنی کمالات هر یک محدود و متناهی باشد در صورتی که بنا بر مقدمه اول کمالات واجبالوجود نامتناهی است.[2]
2. ذات خداوند مرکب از اجزاء نیست و هیچگونه کثرت و تعدد در درون ذات الهی راه ندارد که این معنا از توحید ذاتی در کتب متکلمین به عنوان بساطت ذاتی الهی و نفی ترکیب آمده است.
دلیل بساطت و نفی ترکیب ذات خداوند آن است که اگر خداوند مرکب باشد بنا براصل کلی نیاز هر موجود مرکبی به اجزاء خود خداوند نیزبه اجزاء خود نیازمند خواهد بود و این نیاز و افتقار با وجوب وجود او سازگار نیست[3].
توحید صفاتی
توحید صفاتی نیز دارای دو معناست[4]:
1. خداوند در صفات خود بیهمتاست به دلیل اینکه اولا صفات خدا از خود اوست و کسی آنها را به او نداده است و ثانیا صفات کمال او غیرمتناهی و نامحدود است و این هر دو مقتضای واجبالوجود بالذات بودن خدا و غنا و بینیازی مطلق اوست.
2. صفات کمالی و ذاتی خداوند عین ذات اویند یعنی گرچه از نظر مفهوم مختلفند ولی از نظر مصداق متحدند به عبارت دیگر چنین نیست که ذات خداوند از یک جهت عالم باشد و از جهت دیگر قادر بلکه علم و قدرت عین حقیقت او میباشند[5].
برهان
دلیل این امر آن است که اگر هر یک از صفات الهی مصداق و مابازای جداگانهای داشته باشند از چند حال خارج نخواهد بود: یا مصادیق آنها در داخل ذات الهی فرض میشوند که در اینصورت ذات الهی مرکب از اجزاء میشود و یا اینکه مصادیق آنها خارج از ذات الهی فرض شدهاند که خود دو حالت دارد: یا اینکه این صفات، واجبالوجود و بینیاز از آفریننده تصور میگردند و یا ممکنالوجود و آفریده خدا انگاشته میشوند. فرض واجبالوجود بودن صفات مذکور به معنای تعدد ذات و شرک صریح است و فرض ممکنالوجود بودن صفات مستلزم این است که ذات الهی که بنابر فرض فاقد این صفات است آنها را بیافریند و سپس به آنها متصف گردد. مثلا با اینکه ذاتا فاقد حیات است موجودی به نام حیات را بیافریند و بوسیله آن دارای حیات گردد در صورتیکه محال است علت هستیبخش ذاتا فاقد کمالات مخلوقات خویش باشد[6].
نظر اشاعره و معتزله در صفات خدا: اشاعره رسماً منکر این قسم توحیدند و به کثرت و مغایرت ذات و صفات قائلند[7] و در مقابل، معتزله قائل به توحید صفاتند؛ امّا توحید صفاتی آنها به معنای انکار صفات و نیابت ذات از صفات است[8].
توحید در خالقیت
نظام این جهان که شامل مجموعه پدیدههای بیشمار گذشته، حال و آینده است مخلوق یک آفریدگار است و به طور کلی خالق و آفریننده بالذات و مستقل کسی جز خداوند نیست[9]. البته درباره این قسم از توحید نظرات مختلفی وجود دارد. متکلمان امامیه و حکمای اسلامی با پذیرش اصل انحصار خالقیت در ذات الهی، نقش اسباب و علل طبیعی و غیرطبیعی را نیز انکار نمیکنند. از نظر آنان فرشتگان افعال ویژهای انجام میدهند چنانکه انسان فاعل کارهای خویش است و همچنین اسباب طبیعی مانند آتش و آب آثار ویژهای دارند ولی هیچیک فاعل و سبب مستقل و بالذات نیستند[10].
اشاعره معتقدند خالقیت اعم از مستقل و غیر مستقل مخصوص خداوند است و در جهان خلقت جز او فاعل و علتی نیست. به عبارت دیگر اشاعره معتقدند كه اراده ذات حق شامل جميع حوادث است و هر حادثهاى مستقیما از خود خداوند صادرمیشود و هيچ چيز ديگر در وجود اين حادثه دخيل نيست اگر آتش مىسوزاند واقعا آتش نمىسوزاند بلكه اراده حق است كه پشت سر اينكه بعضى از اجسام به آتش نزديك مىشوند سوزاندن را خلق مىكند.
بنابراین هيچگونه رابطه على و معلولى بين حوادث جهان وجود ندارد و تمام حوادث مستقيما و به اراده حق تعالی مربوط است. افعال انسانها نيز كه جزء حوادث اين جهان است همين حكم را دارد يعنى خود انسان هيچ دخالتى ندارد و آن فعل مستقيما ناشى از اراده حق است. بر اساس همین عقیده اشاعره را جبرى نامیدهاند. عقيده معتزله درست نقطه مقابل اشاعره است زیرا به اعتقاد آنان اراده خداوند دخالتى در حوادث اين جهان ندارد. دخالت اراده خداوند صرفا همين قدر است كه ابتدا اين جهان را تكوين كرده است و جهان بعد از آنكه با اراده خداوند تكوين يافت بحسب طبع خود گردش و جريانى دارد و حوادثى كه بتدريج پديد مىآيد مقتضاى طبع خود جهان است عينا مانند كارخانهاى كه بوسيله يك نفر مهندس تاسيس مىشود دخالت آن مهندس فقط در بكار انداختن ابتدائى آن كارخانه است ولى بعد از آنكه كارخانه تاسيس و ايجاد شد بحسب طبع خود كار مىكند و اراده مهندس در جريان و ادامه كار اين كارخانه دخالت ندارد [11].
از دیگر سو معتزلیان نقش اسباب و علل طبیعی را پذیرفتهاند ولی معتقدند افعال اختیاری انسان مخلوق خدا نیست بلکه آنها را فقط فعل انسان میدانند. بدین جهت آنان را « مفوضه» نامیدهاند یعنی کسانی که معتقدند افعال انسان به او واگذار شده است[12].
نقد: منشاء دیدگاه معتزله و اشاعره این است که گمان کردهاند اسباب طبیعی یا فاعلهای بشری در عرض سببییت و فاعلیت خداوند میباشند در حالیکه رابطه فاعلیت آنها با خالقیت خداوند رابطه طولی است یعنی خداوند مستقل بالذات است و آنها فاعل و اسباب غیرمستقل و مسخر خداوندند. از دیگر سو نظر اشاعره مستلزم مجبور بودن انسان میباشد و روشن است که جبر در افعال با اصل تکلیف، کیفر و پاداش سازگار نیست. دیدگاه مفوضه نیز با توحید در خالقیت و عمومیت قدرت الهی منافات دارد[13].
اشکال: معتزله معتقدند بنابر پذیرش اصل توحید در خالقیت لازم میآید که کارهای ناروایی که از انسانها سر میزند به خدا نسبت داده شود[14] و این امر با اصل منزه بودن خداوند از کارهای ناروا منافات دارد. در حقیقت همین مشکل سبب اعتقاد آنان به نظریه تفویض بودهاست.
جواب: درباره افعال انسان به سه نکته باید توجه داشت[15]:
1. افعال انسان از این جهت که از حوادث و رخدادهای جهان طبیعت میباشند منتسب به خداوند بوده و هیچگونه قبح و زشتی در آنها راه ندارد زیرا واقعیت و هستی در مقابل عدم و نیستی از صفت حسن و زیبایی تکوینی برخوردار است.
2. کارهای انسان از آن جهت که ناشی از اراده و اختیار خود او میباشند و منتسب به او هستند متصف به حسن یا قبح اخلاقی میباشند.
3. گرچه خداوند قدرت و اختیار انجام کار خوب و بد را به انسان عطا کردهاست ولی از طرف دیگر با اوامر و نواهی انسان را به سوی خوبیها برانگیخته و از بدیها بر حذر داشته است. از این روی سزاوارتر این است که کارهای خوب انسان به خدا و کارهای بد او به خود وی نسبت داده شود چنانکه قرآن فرمود:
«ما أَصابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللَّهِ وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» (نساء/79)
«آنچه از نيكيها به تو مىرسد، از طرف خداست و آنچه از بدى به تو مىرسد، از سوى خود توست.»
توحید استقلالی
برخی از اندیشمندان توحید استقلالی را به عنوان یکی از اقسام توحید به صورت جداگانه ذکر کردهاند و آن را چنین معنا نمودهاند که: مخلوقات الهی در کارهای خود بینیاز از خدای متعال نیستند و تاثیرهایی که در یکدیگر دارند به اذن خدا و در سایه نیرویی است که خداوند به آنها عطا فرموده و میفرماید. در حقیقت تنها کسی که مستقل و بدون احتیاج به دیگری در همه جا و همه چیز تاثیر میبخشد خداست و فاعلیت و تاثیر دیگران در طول فاعلیت و تاثیر او و در پرتو آن میباشد و بر همین اساس است که قرآن کریم آثار فاعلهای
طبیعی و غیرطبیعی را به خدای متعال نسبت میدهد[16].
دلیل این قسم از توحید آن است که علل متوسطه چون خود معلول خدای متعال هستند هیچگونه استقلالی ندارند و اساسا افاضه وجود به معنای دقیق کلمه مختص به خدای متعال میباشد و سایر علتها به منزله مجاری فیض وجود هستند که با اختلاف مراتبی که دارند نقش واسطهها را بین سرچشمه اصلی وجود و دیگر مخلوقات ایفا میکنند[17].